عفو کردنی. قابل عفو و بخشایش. قابل اغماض. - نادرگذاشتنی، غیر قابل عفو. غیر قابل اغماض. اغماض ناپذیر. بخشایش ناپذیر: در حلم و ترحم به منزلتی بود چنانکه یک سال به غزنین آمد از خراسان تقصیرها پیدا آمد و گناهان نادرگذاشتنی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 131 و چ ادیب ص 126)
عفو کردنی. قابل عفو و بخشایش. قابل اغماض. - نادرگذاشتنی، غیر قابل عفو. غیر قابل اغماض. اغماض ناپذیر. بخشایش ناپذیر: در حلم و ترحم به منزلتی بود چنانکه یک سال به غزنین آمد از خراسان تقصیرها پیدا آمد و گناهان نادرگذاشتنی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 131 و چ ادیب ص 126)
درگذاردن. گذشتن. عفو کردن. بخشودن. بخشایش. درگذشتن. صفح. تجاوز. آمرزش. اسجاح. (منتهی الارب) : از ایشان گنه پهلوان درگذاشت سپه را ز تاراج و خون بازداشت. اسدی. اکنون خوارزمشاه پیر دولت است آنچه رفتی در باید گذاشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 355). بسیار زلت به افراط درگذاشته است. (تاریخ بیهقی). گفت فتوت درگذاشتن بود از برادران. (تذکرهالاولیاء عطار). نشاید ز دشمن خطا درگذاشت. (گلستان سعدی). تجازو، تکفیر، درگذاشتن گناه ازگناهکار. عفو، جرم از کسی درگذاشتن. (دهار). و رجوع به درگذاردن شود، یله کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رها کردن. سر دادن: فرود آمد و اسب را درگذاشت بخفت و همی دل پر اندیشه داشت. فردوسی. ، قرار دادن: تشبیک، انگشتان بهم درگذاشتن. (دهار)
درگذاردن. گذشتن. عفو کردن. بخشودن. بخشایش. درگذشتن. صفح. تجاوز. آمرزش. اسجاح. (منتهی الارب) : از ایشان گنه پهلوان درگذاشت سپه را ز تاراج و خون بازداشت. اسدی. اکنون خوارزمشاه پیر دولت است آنچه رفتی در باید گذاشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 355). بسیار زلت به افراط درگذاشته است. (تاریخ بیهقی). گفت فتوت درگذاشتن بود از برادران. (تذکرهالاولیاء عطار). نشاید ز دشمن خطا درگذاشت. (گلستان سعدی). تجازو، تکفیر، درگذاشتن گناه ازگناهکار. عفو، جرم از کسی درگذاشتن. (دهار). و رجوع به درگذاردن شود، یله کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رها کردن. سر دادن: فرود آمد و اسب را درگذاشت بخفت و همی دل پر اندیشه داشت. فردوسی. ، قرار دادن: تشبیک، انگشتان بهم درگذاشتن. (دهار)